نویسنده: مسعود رضانژاد فهادان
منبع قارسی: راسخون
منبع قارسی: راسخون
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حدیث: "إسْتَغْنُوا عَنِ النّاسِ وَ لَوْ بِشَوْصِ السّواکِ"
ترجمه ذکر شده، برگردان آقای ابوالقاسم پاینده از این حدیث در کتاب نهج الفصاحة است چنانکه در این نوشتار بدان خواهیم پرداخت این برگردان، ترجمه دقیقی از حدیث مزبور نبوده بلکه ترجمه دقیق تر آن بدین قرار است:
از مردم و لو به مقدار کثافاتی که موقع مسواک زدن از دندان مردم جدا می شود بی نیازی جویید.
چنانچه إبن فارس در مقائیس اللغه آورده شوص در اصل لغت به معنای تکان خوردن سخت و سائیدن است.[2] امّا برخی مثل إبن منظور در لسان العرب، اصل شوص را به معنای شستن گرفته اند[3] در حالیکه شستن، حاصل و نتیجه سائیدن و تکان دادن سخت یک چیز است.
آنچه بیان شد معنای شوص در اصل لغت بود امّا واژه شوص بنا به گفته فخرالدین بن محمد طُریْحی در مجمع البحرین، به معنای غُساله و آنچه از کثافات دهان و دندان که موقع شستن کنده شده می باشد.[4]
واژه بعدی که لازم است به طور دقیق مورد کنکاش قرار گیرد واژه «غنا» می باشد إبن فارس در مقائیس اللغه به اشتباه برای این لغت دو معنای ریشه ای در نظر گرفته است در نظر گرفتن دو معنای اصیل و ریشه ای برای یک لغت، به هیچ وجه قابل قبول نمی باشد زیرا اگر کلمه ای دارای دو معنای ریشه ایِ متباین باشد نمی توان آن را از یک اصل دانست. هر واژه بسان درختی می ماند که از آن، شاخه ها و خوشه های متعددی منشعب شده؛ هم چنانکه یک درخت نمی تواند دو ریشه مجزا داشته باشد یک واژه نیز نمی تواند دو معنای ریشه ای مجزا و متباین از یکدیگر داشته باشد. بنابراین اینکه إبن فارس در موارد متعددی در مقائیس اللغه برای این کلمه و بسیاری از لغات دیگر، دو معنای اصیل و ریشه ای بیان نموده است کار مردودی است.
مرحوم علامه حسن مصطفوی در کتاب التحقیق این اشتباه إبن فارس را تا حد زیادی جبران نموده الّا اینکه ایشان نیز مرتکب اشتباه دیگری شده و آن اینکه در بیان و معرفی معنای ریشه ای لغات، گاهاً به قدری به توصیف و تحدید واژه پرداخته که بیشتر به تعریف اصطلاحی لغات شبیه شده است.
خلاصه اینکه إبن فارس می گوید: هر کلمه ای که در آن سه حرف (غین نون یاء) به کار رفته باشد یا به معنای اکتفاء یا به معنای صوت خاصی مانند غنا و خوانندگی می باشد.[5] این در حالی است که علامه حسن مصطفوی در کتاب التحقیق می نویسد: تغنی و آوازه خوانی، واژه ای عبری بوده و دخلی به زبان عربی نداشته و اصل آن عناه می باشد.[6]
علامه مصطفوی معنای تمام واژگانی را که از این حروف در ترکیب اصلی آن استفاده شده باشد ضد فقر در نظر گرفته و می گوید: از مصادیق غناء، اکتفاء می باشد.[7]
با عنایت به اصل کلی در باب لغت شناسی، بایستی معانی ریشه ای به گونه ای بیان شوند که مانند روح واحدی در پیکره تمام لغاتی که از آن حروف تشکیل یافته، تناسب داشته باشد به نظر حقیر، معنای ریشه ای غنی، ::.سُروری است که به خاطر سکون و قرار دل برای قلب حاصل می شود.:: بر همین اساس، بی نیازی را غناء گویند زیرا اکتفاء و بسنده کردن به دارایی موجود، از نشانه های سکون و آرامش و قرار دل است که باعث سرور آن نیز می گردد. به نظر نگارنده، تَغَنّی نیز مستثنای از این اصل نبوده بلکه آوازه خوانی نشان از دلْ خوشی و سکون قلب است.
اما راجع به خصوص لغت غناء و معنای لغوی آن، بر خلاف اشاره علامه مصطفوی در کتاب التحقیق، طلب نکردن از دیگران، از نتایج دارا بودن نبوده بلکه غناء و بی نیازی از لوازم اکتفاء به داشته ها و مقدّراتِ موجود است.
بر اساس آنچه مصطفوی بدان اشاره فرموده و غناء را ضد فقر معنا نموده، انسان زمانی غنی می شود که دارا گردد و از فقر، نجات یابد اما مطابق فرمایش إبن فارس و نظر حقیر، زمانی انسان غنی می گردد که به دارایی موجود و مُقدَّر الهی اکتفاء نموده و چشمش به دارایی دیگران و دارایی اضافه تر نباشد.
بر این اساس، ممکن است کسی فقیر باشد اما از آنجا که به داشته های خویش و مقدّر خداوندی، اکتفاء نموده در عین فقر، غنی باشد. ولی طبق نظر علامه مصطفوی، انسان تا از فقر نجات نیابد هرگز غنی نمی گردد. پس غنی، صفتی است که می توان آن را هم بر فقیر و هم بر دارا، بار نمود و حمل کرد.
در پایان بحث لغوی از غَنیّ، ضمن رجوع به معنای ریشه ایِ بیان شده، نتیجه می گیریم آنچه انسان را دلْ خوش کرده و باعث شادمانی قلب او می گردد اکتفاء نمودن به دارایی خود که ناشی از رضایت از مقدّر الهی و چشم طمع نداشتن به دارایی دیگران است می باشد نه در فراوانی ثروت و دارایی!!.
نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در این حدیث زیبا می فرمایند: در اکتفاء به دارایی خود و مقدرات الهی در حق خویش، آن قدر اصرار داشته باش تا آنجا که به کمترین ذره از دارایی دیگران طمع نداشته باشی در نتیجه، هرگز با حالت طمع از دیگران چیزی را طلب نکن حتی اگر به اندازه کثافاتی که موقع شستن با مسواک از دهان و دندان انسان کنده می شود ناچیز و پست باشد.
نکته دیگری که از هیأت «إستغنوا» دانسته می شود اینکه این حالت یعنی چشم نداشتن به دارایی مردم و اکتفاء به مقدرات الهی و دارایی خود، چیزی است که انسان باید آن را با تلاش و زحمت، کسب نماید معنای ذکر شده بر این اساس، استوار است که «إستغنوا» که از باب استفعال است را به معنای طلب بگیریم.
نکته آخر اینکه: بی نیازی غیر از درخواست است ممکن است کسی به خاطر احتیاج مبرم از مؤمنی درخواست کمک نماید امّا درخواست کمک نمودن، غیر از چشم طمع داشتن به ثروت و دارایی دیگران است.
بعد از آن، به تناسب بحث بر روی واژه «غنا»، نقد مستوفایی از عملکرد إبن فارس در معرفی دو معنای ریشه ای و اصیل برای لغات صورت گرفت سپس در همین موضوع یعنی در باب بیان معنای اصیل و ریشه ای برای لغات، ایرادی به مرحوم مصطفوی وارد شد.
در ادامه، معنای کلماتی که با سه حرف (غنی) تشکیل شده بررسی و نظر خود را که مخالف نظر علامه مصطفوی بود تقویت گردید.
مسلماً بر اساس هر یک از معانی مطرح شده برای لغت «غنا» لوازم و توابعی خواهد بود که به طور جامع به لوازم و توابع مبنای خود و مبنای دیگران و مقایسه آن ها با یکدیگر پرداخته شد.
در آخر یکبار دیگر این حدیث را به طور دقیق معنا کرده و با عنایت به هیأت استفعالی واژه استغناء به بیان نکته ای در این خصوص پرداخته شد.
1. 1. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404 ه.ق) معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اوّل.
2. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ (1414ق) لسان العرب، بیروت، انتشارات دار صادر، چاپ سوم.
3. پاینده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیای دانش، چاپ چهارم.
4. طریحی، فخر الدین بن محمد؛ (1375) مجمع البحرین، محقق: احمد حسینی اشکوری، تهران، انتشارات مرتضوی، چاپ سوم.
5. مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت قاهره لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
شرح حدیث: "إسْتَغْنُوا عَنِ النّاسِ وَ لَوْ بِشَوْصِ السّواکِ"
چکیده مقاله:
غنا در زمره یِ صفات قلبی انسان به شمار می آید. صفتی که برای حلول آن بایستی زحمت ها کشید و خون دل ها خورد. اینکه کسی تصور کند وقتی دارا شد غنی هم می گردد گمان غلطی است که هیچ گاه به آن نخواهد رسید. زیرا ثروتمندی و دارایی به گونه ای است که هر چه انسان خود را به آن نزدیک می گرداند خود را از آن دورتر می بیند و لذا جا دارد قبل از آنکه نهال دلمان به درختی تنومند تبیدیل گردد شجره یِ طیبه غنا را به نهال وجودمان پیوند زنیم تا در ادامه زندگی، از سکون و آرامشی که ثمره یِ این درخت مبارک است بهره مند گردیم.کلید واژه:
لغت غنا، فقیران غنی، اغنیاء فقیر، نقد لغوی حدیث، غناء، صفتی که باید ایجاد شود، شرح نهج الفصاحه، نهج الدرایة.اصل حدیث:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: إسْتَغْنُوا عَنِ النّاسِ وَ لَوْ بِشَوْصِ السّواکِ،[1] از مردم بی نیاز باشید و یک قطعه چوب مسواک هم از آن ها نخواهید.ترجمه ذکر شده، برگردان آقای ابوالقاسم پاینده از این حدیث در کتاب نهج الفصاحة است چنانکه در این نوشتار بدان خواهیم پرداخت این برگردان، ترجمه دقیقی از حدیث مزبور نبوده بلکه ترجمه دقیق تر آن بدین قرار است:
از مردم و لو به مقدار کثافاتی که موقع مسواک زدن از دندان مردم جدا می شود بی نیازی جویید.
چنانچه إبن فارس در مقائیس اللغه آورده شوص در اصل لغت به معنای تکان خوردن سخت و سائیدن است.[2] امّا برخی مثل إبن منظور در لسان العرب، اصل شوص را به معنای شستن گرفته اند[3] در حالیکه شستن، حاصل و نتیجه سائیدن و تکان دادن سخت یک چیز است.
آنچه بیان شد معنای شوص در اصل لغت بود امّا واژه شوص بنا به گفته فخرالدین بن محمد طُریْحی در مجمع البحرین، به معنای غُساله و آنچه از کثافات دهان و دندان که موقع شستن کنده شده می باشد.[4]
واژه بعدی که لازم است به طور دقیق مورد کنکاش قرار گیرد واژه «غنا» می باشد إبن فارس در مقائیس اللغه به اشتباه برای این لغت دو معنای ریشه ای در نظر گرفته است در نظر گرفتن دو معنای اصیل و ریشه ای برای یک لغت، به هیچ وجه قابل قبول نمی باشد زیرا اگر کلمه ای دارای دو معنای ریشه ایِ متباین باشد نمی توان آن را از یک اصل دانست. هر واژه بسان درختی می ماند که از آن، شاخه ها و خوشه های متعددی منشعب شده؛ هم چنانکه یک درخت نمی تواند دو ریشه مجزا داشته باشد یک واژه نیز نمی تواند دو معنای ریشه ای مجزا و متباین از یکدیگر داشته باشد. بنابراین اینکه إبن فارس در موارد متعددی در مقائیس اللغه برای این کلمه و بسیاری از لغات دیگر، دو معنای اصیل و ریشه ای بیان نموده است کار مردودی است.
مرحوم علامه حسن مصطفوی در کتاب التحقیق این اشتباه إبن فارس را تا حد زیادی جبران نموده الّا اینکه ایشان نیز مرتکب اشتباه دیگری شده و آن اینکه در بیان و معرفی معنای ریشه ای لغات، گاهاً به قدری به توصیف و تحدید واژه پرداخته که بیشتر به تعریف اصطلاحی لغات شبیه شده است.
خلاصه اینکه إبن فارس می گوید: هر کلمه ای که در آن سه حرف (غین نون یاء) به کار رفته باشد یا به معنای اکتفاء یا به معنای صوت خاصی مانند غنا و خوانندگی می باشد.[5] این در حالی است که علامه حسن مصطفوی در کتاب التحقیق می نویسد: تغنی و آوازه خوانی، واژه ای عبری بوده و دخلی به زبان عربی نداشته و اصل آن عناه می باشد.[6]
علامه مصطفوی معنای تمام واژگانی را که از این حروف در ترکیب اصلی آن استفاده شده باشد ضد فقر در نظر گرفته و می گوید: از مصادیق غناء، اکتفاء می باشد.[7]
با عنایت به اصل کلی در باب لغت شناسی، بایستی معانی ریشه ای به گونه ای بیان شوند که مانند روح واحدی در پیکره تمام لغاتی که از آن حروف تشکیل یافته، تناسب داشته باشد به نظر حقیر، معنای ریشه ای غنی، ::.سُروری است که به خاطر سکون و قرار دل برای قلب حاصل می شود.:: بر همین اساس، بی نیازی را غناء گویند زیرا اکتفاء و بسنده کردن به دارایی موجود، از نشانه های سکون و آرامش و قرار دل است که باعث سرور آن نیز می گردد. به نظر نگارنده، تَغَنّی نیز مستثنای از این اصل نبوده بلکه آوازه خوانی نشان از دلْ خوشی و سکون قلب است.
اما راجع به خصوص لغت غناء و معنای لغوی آن، بر خلاف اشاره علامه مصطفوی در کتاب التحقیق، طلب نکردن از دیگران، از نتایج دارا بودن نبوده بلکه غناء و بی نیازی از لوازم اکتفاء به داشته ها و مقدّراتِ موجود است.
بر اساس آنچه مصطفوی بدان اشاره فرموده و غناء را ضد فقر معنا نموده، انسان زمانی غنی می شود که دارا گردد و از فقر، نجات یابد اما مطابق فرمایش إبن فارس و نظر حقیر، زمانی انسان غنی می گردد که به دارایی موجود و مُقدَّر الهی اکتفاء نموده و چشمش به دارایی دیگران و دارایی اضافه تر نباشد.
بر این اساس، ممکن است کسی فقیر باشد اما از آنجا که به داشته های خویش و مقدّر خداوندی، اکتفاء نموده در عین فقر، غنی باشد. ولی طبق نظر علامه مصطفوی، انسان تا از فقر نجات نیابد هرگز غنی نمی گردد. پس غنی، صفتی است که می توان آن را هم بر فقیر و هم بر دارا، بار نمود و حمل کرد.
در پایان بحث لغوی از غَنیّ، ضمن رجوع به معنای ریشه ایِ بیان شده، نتیجه می گیریم آنچه انسان را دلْ خوش کرده و باعث شادمانی قلب او می گردد اکتفاء نمودن به دارایی خود که ناشی از رضایت از مقدّر الهی و چشم طمع نداشتن به دارایی دیگران است می باشد نه در فراوانی ثروت و دارایی!!.
نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در این حدیث زیبا می فرمایند: در اکتفاء به دارایی خود و مقدرات الهی در حق خویش، آن قدر اصرار داشته باش تا آنجا که به کمترین ذره از دارایی دیگران طمع نداشته باشی در نتیجه، هرگز با حالت طمع از دیگران چیزی را طلب نکن حتی اگر به اندازه کثافاتی که موقع شستن با مسواک از دهان و دندان انسان کنده می شود ناچیز و پست باشد.
نکته دیگری که از هیأت «إستغنوا» دانسته می شود اینکه این حالت یعنی چشم نداشتن به دارایی مردم و اکتفاء به مقدرات الهی و دارایی خود، چیزی است که انسان باید آن را با تلاش و زحمت، کسب نماید معنای ذکر شده بر این اساس، استوار است که «إستغنوا» که از باب استفعال است را به معنای طلب بگیریم.
نکته آخر اینکه: بی نیازی غیر از درخواست است ممکن است کسی به خاطر احتیاج مبرم از مؤمنی درخواست کمک نماید امّا درخواست کمک نمودن، غیر از چشم طمع داشتن به ثروت و دارایی دیگران است.
نتیجه گیری:
در بررسی این حدیث از کلام نورانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله، إبتداء به نقد ترجمه آقای ابوالقاسم پاینده پرداختیم سپس به بیان معنای ریشه ای و اصیل واژه «شوص» و نقد و بررسی بیان إبن منظور در کتاب لسان العرب پیرامون این لغت پرداخته و در نهایت، ضمن بیان نظر مرحوم طریحی، نظر ایشان تأیید شد.بعد از آن، به تناسب بحث بر روی واژه «غنا»، نقد مستوفایی از عملکرد إبن فارس در معرفی دو معنای ریشه ای و اصیل برای لغات صورت گرفت سپس در همین موضوع یعنی در باب بیان معنای اصیل و ریشه ای برای لغات، ایرادی به مرحوم مصطفوی وارد شد.
در ادامه، معنای کلماتی که با سه حرف (غنی) تشکیل شده بررسی و نظر خود را که مخالف نظر علامه مصطفوی بود تقویت گردید.
مسلماً بر اساس هر یک از معانی مطرح شده برای لغت «غنا» لوازم و توابعی خواهد بود که به طور جامع به لوازم و توابع مبنای خود و مبنای دیگران و مقایسه آن ها با یکدیگر پرداخته شد.
در آخر یکبار دیگر این حدیث را به طور دقیق معنا کرده و با عنایت به هیأت استفعالی واژه استغناء به بیان نکته ای در این خصوص پرداخته شد.
پینوشتها:
1. نهج الفصاحة، حدیث 283
2. الشین والواو والصاد أصلٌ یدلّ علی زعزعةِ شیءٍ (زعزعه= تکان خوردن سخت) وَ دَلْکِه. (معجم مقاییس اللغه، 3/227)
3. الشَّوْصُ: الغَسْلُ و التَّنْظِیف. (لسان العرب، 7/50)
4. غسالته، و قیل ما ینتف منه عند السواک. (مجمع البحرین، 4/173)
5. غنی: أصلان صحیحان: أحدهما یدلّ علی الکفایة. و الآخر صوت. (معجم مقاییس اللغه، 4/397)
6. الصوت و التغنّی: فهو مأخوذ من اللغة العبریّة، من مادّة عناه. (التحقیق، 7/335)
7. و التحقیق أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو ما یقابل الفقر، أی عدم الاحتیاج و من مصادیقه الکفایة. (التحقیق، 7/334)
1. 1. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404 ه.ق) معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اوّل.
2. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ (1414ق) لسان العرب، بیروت، انتشارات دار صادر، چاپ سوم.
3. پاینده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیای دانش، چاپ چهارم.
4. طریحی، فخر الدین بن محمد؛ (1375) مجمع البحرین، محقق: احمد حسینی اشکوری، تهران، انتشارات مرتضوی، چاپ سوم.
5. مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت قاهره لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
/م